امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

خداحافظي

سال تحصيلي تمام شد چقدر بچه ها شاد بودن كه آخرين روز مدرسه رو در كنار پدر مادرشون بسر ميبرن. ياد دوران مدرسه خودم افتادم . آخرين امتحان رو كه ميداديم ، دوستاي صميمي با هم يه گوشه جمع ميشديم و بعدِ شوخي و سربه سر هم گذاشتن ، همديگه رو تو او خلوت حيات در آغوش مي گرفتيم و همونجا به اندازه همه روزاي خوب با هم بودن دلمون تنگه هم مي شد و گريه ميكرديم. من از اين خداحافظي ها زياد داشتم . بعضي خداحافظي ميكنن و ميرن و برنميگردن و تمام .... من اما چندين بار خداحافظي كردم و برگشتم و دوباره ... اين آخريها ديگه گريه اي نبود . خنده و دعا و آغوش بود. شايد به خاطر اينكه اين دل بارها و بارها كنده شدن و جدايي رو تجربه كرده بود. كار كشته شده بود. وقتي از...
19 خرداد 1391

تولد یک سالگی وبلاگت هم گذشت

یک ساله که سعی می کنم اتفاقا و خاطرات خوبت رو بنویسم . خیلی مدت زیادی نیست اما برای من تجربه خوبیه. خاطراتت برای منم لذت بخش و گاهی بارها و بارها برمیگردم عقب و می خونمشون.داری به سرعت بزرگ میشی و شاید اینجا لحظه های شیرین کودکیت رو نگه داره و دلتنگی من رو کم کنه.در ضمن خیلی خوشحالم که اینجا دوستای خوبی پیدا کردیم  . تولدت مبارک وبلاگ امیررضا ...
9 خرداد 1391
1